داشتم فکر می کردم برای امشب که شب قشنگ ارزوهاست چه مطلبی بنویسم/ صدای مسیج آمد...( زیر علم غریبه رویت نشدیم*با حضرت دوست بی محبت نشدیم*درسال غبار فتنه یارب شکرت*شرمنده درگاه ولایت نشدیم) . وقتی آرشیو وبلاگم را چک میکنم خدا رو شکر میکنم که طی سالی که گذشت -و چه نیکو نامش را سال هزار و سیصد فتنه گذاشتند- حرفی نزدم و ننوشتم که ومجبور باشم آن را از آرشیوم حذف کنم و این در شرایطی که بسیاری از آنانی که خود را ستون انقلاب و استوانه انقلاب می دانستند برای من نسل سومی که در حد یک مکعب مربع هم دیده نمی شدم،یعنی یک افتخار، شکرت ای خدای مهربان.
اما آرزوی امشب چه ربطی به این حرفها داشت...؟ سال گذشته من در شب لیله الرغائب همین آرزو را از خدا طلب کردم و گمان میکنم که تا حد زیادی مستجاب شد. امشب خیلی فکر کردم که چه بخواهم اما دیدم باز هم برای بصیرت و کیاست باید آرزو کرد. پس بسم الله...