سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/8/8
3:16 عصر

می افتد توی بغلِ حوریها و...

بدست اسماعیل معنوی در دسته حوری

1- چندین‌سالِ پیش، ایستاده بودم کنارِ مقامِ ابراهیم. شنیده بودم که آن‌جا اگر کسی دو رکعت نمازِ صحیح بخواند، گناهانش بلعتُ می‌شود ویک کله می‌افتد بغلِ حوری‌ها و... نفسم بریده بود.

نمی‌دانستم که چه باید بکنم. رفتم پشتِ مقامِ ابراهیم و دفعتاً دیدم که یک جای خالی هم چسبیده به مقام پیدا است. گفتم این‌هم نشانه! دویدم و رفتم همان‌جا ایستادم. انگار دورخیز می‌کردم برای آمرزش. پیش‌تر کلی با خدا کل‌کل کرده بودم که دو رکعت نمازِ صحیح خواندن که کاری ندارد... ایستادم به نیت کردن. زور می‌زدم که بگویم قربه الی الله. در همین حین کنارم جایی باز شد و یک پیرمردِ دهاتی، با تنبانِ گشادِ سیاه آمد و کنارم ایستاد. برای این که جا تنگ بود، نیم‌تنه‌ای هم به ما زد. با خودم گفتم چه‌قدر درکِ این مردمِ عوام پایین است. نمی‌فهمند که من الان مشغولِ چه معراجی هستم و تا چند دقیقه‌ی دیگر که نمازم تمام شود، ماننده‌ی نوزادی پاک خواهم شد و از این اباطیل... هنوز نیت نکرده بودم که یارو الله اکبر گفت و شروع کرد با لهجه‌ی دهاتی‌اش نماز خواندن. من با خودم گفتم حروف را هم از مخارج ادا نمی‌کند.

خلاصه بینِ نیتِ خودم و نمازِ یارو در گشت و گذار بودم که پیرمرد، بسم‌الله سوره‌ی دوم را خواند. بعد خیلی آرام همین‌جور که اشک از چشمانش می‌ریخت، عینِ 83 آیه‌ی سوره‌ی یاسین را به عنوانِ سوره‌ی دومِ نمازش خواند... من نمازنخوانده، جل و پلاسم را جمع کردم و زدم به چاکِ جعده... قال الم اقل لک انک لن تسطیع معی صبرا (سوره‌ی مبارکه‌ی کهف، آیه‌ی 75) ... هرگزت استطاعتِ صبر نیست!
رضاامیرخانی- مستور