ساده لوحانه است اگر گمان کنیم آمریکا پس از تعطیل شدن سفارتش در ایران دیگر هیچ کار سیاسی انجام نمی دهد . امروزه برخی انقلابیون پشیمان شده و منحرف دقیقا با بیانیه ها و اعمال خود نقش یک سفیر برجسته و کارکشته را برای آمریکا بازی می کنند. امیدواریم به آغوش ملت بازگردند چون مردم ایران جواب های فراموش ناشدنی به منافقین داده و خواهند داد.
10:16 عصر
سفیر آمریکا در ایران !
بدست اسماعیل معنوی در دسته سیزده آبان
11:34 عصر
لازمه یوزارسیف بودن خوشکلی نیست!
بدست اسماعیل معنوی در دسته یوزارسیف
بدون هیچ گونه اغراق و جانبداری باید این حقیقت را پذیرفت که مردم با مشاهده سریال یوسف پیامبر(ع) و با بررسی شیوه مدیریتی و رفتار یوزارسیف ، ناخودآگاه به یاد احمدی نژاد می افتند. البته بیان این نکته هزینه هایی نظیر تهمت همسان خواندن احمدی نژاد و حضرت یوسف(ع) را برای نگارنده بدنیال خواهد داشت غافل از اینکه برخی از همین دوستان چندی پیش بزرگ خود را حسین(ع) زمانه ! خوانده بودند! .
علی ایحال نوشتاری که هم اکنون مقابل دیدگان شماست مختصراً وبصورت تیتروار به برخی «شباهتهای رفتاری» یوزارسیف و محمود احمدی نژاد اشاره خواهد کرد که ممکن است این وجوه تشابه میان هر شخص دیگری و یوزارسیف برقرار باشد.
الف) ساده زیستی:
یکی از اصولی که همواره در راه و رسم اولیای الهی بر آن تاکید شده است ساده زیستی می باشد خصوصاً برای حاکمان و سردمداران که «بایدهمانند فقیرترین سطح جامعه خود زندگی کنند» ساده زیستی یوزارسیف از آنجایی آغاز می شود که نسبت به سوار شدن بر تخت روان به همراه زلیخا اکراه می ورزد و چه مشهور است تصاویر رئیس جمهور ایران درحال صبحانه خوردن، آنهم بر سفره ای که جز نان وپنیر چیزی در سینه خود ندارد.
همان که از زبان های فراوانی شنید:«قیافه احمدی نژاد بدرد رئیس جمهوری نمی خورد» ولی بازهم با همان صداقتی که برآمده از روحیه انقلابی اوست اینگونه گفت:«اگر بدرد ریاست جمهوری نمی خورد بدرد نوکری مردم که می خورد!»
ب)انس با محرومان:
وقتی یوزارسیف نوجوان غذای شاهانه قصر را میان برده ها (که این مسئله را در رؤیا ها هم تصور نمی کردند) تقسیم می کرد وزمانیکه قلب خود را وقف مستمندان «تپس» کرده بود شاید امیدوار بود که روزگاری رئیس جمهوری دغدغه اول ذهنی اش رسیدگی به امور محرومین ومرتفع کردن مشکلات نقاط محروم باشد.
شاید در دل می دانست که روزگاری حاکمی با الگوبرداری از راه و روش اولیاء رسیدگی به مستمندان را به یک ارزش اجتماعی تبدیل می کند. وقتی یوزارسیف نزدیکترین افراد به خود را از میان غلامان صالح و زندانیان توبه کرده انتخاب می کرد شاید گمان می برد که روزی احمدی نژاد به سهم خواهان همیشگی پشت پا بزند ! همانانی که امروزه به همین جرم پروژه «عبور از احمدی نژاد » را کلید زده اند!
پ) تحولگرایی:
شلید بهترین مثال برای تحولگرایی یوزارسیف زمانی باشد که وی به ناحق وارد زندان زاویرا شد .زندانیان «عادت» کرده بودند که در لباس های کثیف زندگی کنند، «عادت» کرده بودند که وقت خود را «تلف» کنند. در این سوی قیاس می توانیم هزاران «عادت» را بیان کنیم که نهایتاً به «تلف» شدن منابع مالی، انسانی و فرهنگی مان منجر می شد.چه عادت بدی بود وقتی برخی مسئولان سوار خودروهای 500میلیونی می شدند!(البته این مسئله هنوز هم به صفر نرسیده)
یوزارسیف همت کرد وتوانست «پس از پشت سرگذاشتن مقاومت برخی زندانیان» زاویرا را به محلی برای عبادت خدای یگانه مبدل سازدو احمدی نژاد هم برای متحول ساختن اقتصاد بیمار ایران دستور جمع آوری اطلاعات آماری خانوارها را صادر کردتا در زمان « تشدید تحریم» ها بر مرد فشار کمتری وارد شود.
ت) مردمداری:
همه شاهد بودند که مردم چگونه از برخورد متفاوت یوزارسیف شگفت زده شده بودند وقتی که بدون هیچ گونه پرده و حجابی بی مهابا در میان مردم حضور پیدا می کرد و از نزدیک بصورت «چهره به چهره» از آنان دلجویی می نمود بهترین مثال برای درک بهتر این مدعاست است.
و در این سوی نوشتار محمود احمدی نژاد زمانیکه بر خودروی بدون حفاظ و روباز ریاست جمهوری سوار شد وبرای مردم دست تکان داد، نموّی از شیوه برخورد بزرگان دین را به نمایش گذاشت و چه بسیار دلسوزانی که به وی اینگونه گفتند «ممکن است کائنان قصدجان شما را بکنند!» ، هم دیدند که عده ای«هرچند اندک» برای ملاقات با عزیز مصر آمده بودند و از «ظلم کائنان با سابقه طولانی!» به ستوه آمده بودند و یوزارسیف خود «جلوتر از محافظ ها» به میان آنها آمد و وعده پیگیری داد و «پیگیری نمود».
ج) پرکاری:
چشم های نیمه قرمز یوزارسیف که تا پاسی از شب به همراه «کارشناسان» ساخت سیلو مشغول تهیه نقشه ها بود به خوبی گواه بر آن دارد که همواره شیوه حاکمان الهی «باید»اینگونه باشد. اگر عکس محمود احمدی نژاد سال 83را با احمدی نژاد 87 مقایسه کنیم بخوبی درمی یابیم که این پیری نمی تواند به جهت حتی 8ساعت و12ساعت کار فشرده در شبانه روز باشد.این قضیه از آنجایی آب می خورد که برخی نزدیکان رئیس جمهور ایران از فعالیت حدود20ساعته وی خبر می دهند.
ه) اعتماد به نیروهای جوان:
یوزارسیف نزدیکترین افراد خود را از میان آنانی انتخاب می کند که در ظاهر «القاب بزرگ وتجارب طویل» ندارند اما به جهت تعهد و کارآمدی موفقیت های بزرگی کسب می نمایند و می توانند خشکسالی بزرگ مصر را کنترل کنند.چه کسی گمان می کرد «ایناروس جوان» بتواند در امور مملکت نقش آفرینی کند؟!
اعتماد به نیروهای جوان پس از سالهای جنگ تحمیلی افول چشمگیری داشت و این روند تا جایی ادامه یافت که در آغاز فعالیت دولت نهم کمتر میزی حتی در رده های پایین به جوانان سپرده می شد مگر« افرادی خاص! ». با روی کار آمدن دولت نهم گرایش شدیدی از سوی جوانان برای اداره امور نمایان شد که بازخور رویکرد جوانگرایانه شخص رئیس جمهور ایران بود . امروزه بسیاری از مدیران رده بالای کشوری از جوانان متولد انقلاب برگزیده شده اند، مشاوران جوان رئیس جمهور و استانداران روح نشاط و تحول گرایی که لازمه رشد و بالندگی است را در دستگاه ها تقویت کرده اند .
و)سفرهای استانی:
«من باید به تمام شهرهای کوچک وبزرگ مصر سفر کنم» و «از وضعیت شهرهای مختلف آگاه شوم» این ها جملاتی بود که یوزارسیف در ابتدای سفرهای استانی خود عنوان کرد وسرکشی به طبقات مختلف جامعه را بهترین دلیل برای سفرهای«کم هزینه» خود دانست.
از سویی در انتخابات نهم ریاست جمهوری ایران کاندیدایی گمنام در رسانه ها اینگونه گفت:«دولت فقط متعلق به تهران نیست!»، «دولت خدمتگزار هر دو هفته یکبار جلسه رسمی خود را در یک استان برگزار خواهد کرد و به بررسی مشکلات شهرهای کوچک وبزرگ آن خواهد پرداخت». چرخ روزگار چرخید و برخلاف اکثر نظرسنجی ها، همین کاندیدای گمنام در رقابتی ترین انتخابات ایران پیروز شد، دیری نپایید که وعده خود را عملی کرد و برای شروع عازم «محرومترین» استان کشور شد. سفرهای استانی فاصله میان دولت ومردم را به نقطه صفر نزدیک کرد و گامی عظیم در جهت پیشرفت شهرهای کوچک و بزرگ برداشته شد.البته باید پذیرفت که تحقق صد در صدی اهداف سفرهای ریاست جمهوری مستلزم وجود نمایندگان و مدیران دلسوز و پیگیر در هر شهر است و متاسفانه بدلیل برخی کم کاری ها برخی مصوبات دولت دست نخورده باقی مانده لکن حجم کارهای انجام شده به قدری است که حتی بدبین ترین انسانها می توانند از این نواقص چشم پوشی کنند.
ن)جبهه فراگیر دشمنان:
تفاوت دشمنان یوزارسیف در آن بود که برخی «خودی ها» هم در جبهه دشمنان وی قرار گرفتند. وقتی که صحبت از نابودی «آمون» که همانا از«سابقه» پرستش بالایی در میان مردم برخوردار بود و «احترام و حرمت» خاص برایش قائل بودند به میان آمد بسیاری نظیر مادر پادشاه و برخی محافظان که تا پیش از این در جبهه خودی قرار داشتند به جمع دشمنان عزیز مصر پیوستند و شدت کینه آنان به حدی رسید که «قصد جان یوزارسیف را کردند!» لازم بذکر است که این دشمنان از قدرت مالی بالایی برخوردار بودند اما غافل ازاینکه «خداوند حافظ بندگان صالح خود است».
درپایان:
از آنجایی که کارساخت این مجموعه در زمان ریاست جمهوری «سیدمحمدخاتمی» آغاز گردید فرضیه سفارشی بودن آن محکوم به شکست است لکن تاکید می کنم که شباهتهای رفتاری یوزارسیف و احمدی نژاد نباید از جانب افراد سطحی نگر بعنوان معصومیت احمدی نژاد و یا مقایسه با پیامبر الهی تلقی شود.
چهارچوب های اصول دین خداوند همواره در طول تاریخ ثابت بوده و هرکسی از این روش ها که همانا دستورات صریح قرآن است پیروی کند به اولیای الهی شبیه تر خواهد بود.
8:56 عصر
وقتی راه را از چاه نشناسید بازی میخورید
بدست اسماعیل معنوی در دسته فتنه، رحیم پور
.استاد حسن رحیم پور ازغدی
در گفتاری به بررسی ریشهها و عوامل بروز فتنه
در دوران امیرالمومنین و نقش خواص در آن پرداخته است که متن آن در ادامه میآید:
* وقتی راه را از چاه نشناسید بازی میخورید
به نظرم آمد قبل از امامزادگان عشق از امام عشق امیرالمومنین سخن بگوییم. برای حفظ عشق باید حتما به معرفت شناسی عشق توجه کرد، به ریشههای معرفتی عشق که اگر آگاهی نباشد عشق هم نخواهد بود و بنابراین اگر بخواهیم پرچم عشق را سر دست نگه داریم باید آگاهی را نیز سر دست نگه داریم که یک راه مهم آن مطالعات اسلامی حساب شده و متراکم است. بدون کتاب خواندن و بدون زحمت کشیدن هیچ کس حافظ هیچ فرهنگی نمیتواند باشد و با صرف احساسات، هم خطر افراط و تفریط است و هم اندیشههای صحیح نهادینه و ریشه دار نمیشود.
با وزش یک طوفان، یک بحران و آمدن یک فتنه فرهنگی، یک شبه همه چیز زیر و رو میشود؛ شما خالصید، صادقید اما وقتی راه را از چاه نشناسید بازی میخورید.
در اینجا بنده به یک نمونه از بازی خوردگان در تاریخ اشاره میکنم که شما اگر ایمان و عشق بازی و عشق ورزی و شهادت طلبی را که بالاترین درجه خلوص یک انسان است داشته باشید ولی اگر از پشتوانه معرفتی درستی برخوردار نباشید هر آینه ممکن است بلغزید یا اگر هم نلغزید چون ثبات ندارید بعد از مدتی دچار تردید یا پشیمانی خواهید شد.
به نظرم آمد اگر به دوره چند ساله ولایت و حاکمیت امیرالمومنین نظری بیندازیم متوجه خواهیم شد که از جهاتی به شرایط ما کمک خواهد کرد؛ دورانی که حکومت به امیرالمومنین رسید، به لحاظ زمانی شبیه دوران ما است. سال 35 هجری یعنی 25 سال از رحلت پیامبر(ص) گذشته است.
* تاریخ را میخوانیم تا تکلیفمان معلوم شود و عبرت بگیریم
قبل از این بعنوان مقدمه عرض کنم که تاریخ را به 2 شیوه میتوان مطالعه کرد؛ هم قصه وار و به قصد آفرین یا نفرین گفتن به افرادی که این شیوه خوبی است ولی اصلاً کافی نیست. روش دومی هم برای بازخوانی تاریخ و سیره پیامبر(ص) وجود دارد که ما را به این نحوه باز خوانی تاریخ توصیه کردهاند که فقط قصه خوانی نیست و به قصد اعتبار و عبرت گرفتن است.
عبرتگیری یعنی جوهر تاریخ را بشناسید و موارد مشابه را در دوران خود پیدا کنید و از سوراخی که افرادی در این دوره گزیده میشوند شما دیگر گزیده نشوید؛ عبرت گرفتن از تاریخ یعنی مواجهه صحیح تجربه اندوزانه با تاریخ؛ برخی ممکن است بگویند که این یک نوع شبیه سازی است اما شبیه سازی غیر از عبرت است و در واقع شبیهسازی تحریف تاریخ است.
شبیه سازی یعنی اینکه شما فقط ظواهر و شباهتهای سوری این دوره و آن دوره را پیدا کنید؛ مانند شباهت اسمی یا شباهت راجع یک زمان یا مکان خاصی که یک شباهت ظاهری است که بعد از آن میخواهند نتیجهای از آن بگیرند و راجع به امروز یا آن روز داوری کنند. این را میگویند شبیه سازی که کار درستی نیست و البته خیلیها هم این کار را کردهاند اما عبرت گرفتن نوعی شبیه یابی است نه شبیه سازی؛ یعنی شما تاریخ را فقط به قصد آفرین یا نفرین گفتن مطالعه نمیکنید بلکه میخوانید تا تکلیف خودتان معلوم شود. اینکه امروز من چه باید کنم. آن وقت باید خط و ربطهای آن زمان و امروز را بشناسید و به این شکل است که میتوانید در فتنه و شبهه درست موضع بگیرید و بازی نخورید.
* خوارج صادق بودند ولی بازی خوردند
ممکن است کسی صادق باشد ولی بازی بخورد، ممکن است کسی پرشور و عاشق باشد ولی بازی بخورد، چنانکه بخشی از خوارج این گونه بودند. میدانید که خوارج انسانهای منافق و کافر و فاسق نبودند بلکه آدمهای بسیار پاک باز و مومنی بودند و در اهداف خود خالص بودند، اهل نماز شب و تهجد بودند. اصلاً میدانید که خوارج وقتی برای ترور حضرت امیر(ع) و دو نفر دیگر در مسجدالحرام پیمان بستند و گفتند که تمام مشکلات جهان اسلام زیر سر این سه نفر است: علی(ع)، معاویه و عمر و عاص؛ ما باید این سه نفر را در یک شب ترور کنیم و اگر خودمان هم کشته شدیم شهید در راه خدا هستیم و اگر این سه نفر را ترور کنیم جهان اسلام از این جنگ های داخلی و اختلافات رها میشود.
البته از سه ترور فقط یک ترور موفق بود و آن ترور علی (ع) بود.
آگاهی از تاریخ و معرفت اسلامی، آشنایی با قرآن، سنت و عقل لازم است. بعد از رحلت پیامبر(ص) مسائلی راه افتاد که بهترین تعبیر از آن تعبیر به فتنه و شبهه است.
* هیچ یک از درگیریهای زمان علی(ع) دعوای اسلام و کفر نبود
دهه سوم بعد از رحلت پیامبر(ص) بعنوان رهبر اصلی نهضت و بنیانگذار اسلام، درگیریهایی که در زمان علی(ع) پیش میآید هیچ کدام دعوای بین اسلام و کفر نیست. تقریبا لشکر کشیها و نبردهای جهاد، اسلام و کفر بود که در زمان سه خلفای قبل در جهان اسلام مدام گسترش مییافت البته در این زمان، ایران و بخش مهمی از رم فتح شده بود. در زمان علی(ع) فتوحات خارجی و جنگ اسلام و کفر تقریباً وجود ندارد و خیلی کم رنگ شده است؛ در زمان علی(ع) 3 درگیری وجود دارد آن هم بین مسلمانان؛ در هر 3 درگیری (جمل، صفین و نهروان) هر دو طرف جنگ مسلمان هستند. یعنی خویشان، اصحاب و بستگان پیامبرند و افرادی هستند که سابقه سربازی برای اسلام داشتند، سابقه داران جهاد و مبارزه انقلابی بودند، افرادی که برای اسلام شمشیر زده بودند و بارها تا مرز شهادت پیش رفته بودند. لذا درگیریها سیاسی بود که بعد نظامی شد و به این شکل 3 جنگ در یک دوره حدود 5 ساله بر علی(ع) تحمیل شد.
* جنگهای زمان حضرت علی(ع) همگی مصداق فتنه بود
هر 3 دعواهای جناحی بود و اصلاً دعوای حق و باطل نبود لذا از آن تعبیر به فتنه میشود؛ فتنه یعنی مسئلهای که نه فقط عوام بلکه گاهی خواص نیز در آن اشتباه میافتند.
امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه چند بار خطاب به مسلمانان فرمود که حق را با آدمها نسنجید، ملاکتان انسانها نباشد چرا که انسانها تغییر میکنند. همه در معرض فسادیم، هیچ کس خائن و فاسد به دنیا نیامده است، همه ما کم کم فاسد یا خائن میشویم. فردی که علی(ع) را ترور کرد کافر نبود جزء سربازان علی بود، مجاهدی رزمنده بود که سابقه فعالیت در جبهه داشت. شمر که سر حسین(ع) را برید مجاهد بود، رزمندهای بود که 35 سال قبل جزو افسران حضرت امیر(ع) بود اما دو دهه بعد در کربلا سر امام حسین (ع) را میبرد و شد جزو افسران یزید. همه ما در خطریم، هیچ کس نباید به سابقه خود تکیه و اعتماد کند؛ باید بدانیم که تا مرجع تقلید شویم در خطریم، ما مرجع تقلیدی داشتیم که میخواست علیه امام خمینی (ره) کودتا کند، مرجع تقلیدی که هم مقلد داشت و هم رساله.
* فتنه بروز عملی شبهه است
حضرت امیر (ع) میفرماید: شیطان با هیچ کس شوخی ندارد و سراغ همه میرود و از هیچ کس نمیگذرد، سراغ قویترین رزمندگان، مجاهدان و شهادتطلبان تاریخ رفته و آنها را فاسد کرده است. سر کینه، رقابت، جاه طلبی، ریاست طلبی و قدرت طلبی، ثروت طلبی و شهوت طلبی و به همین خاطر همه ما تا لحظه آخر در خطریم و باید دانست که فتنه بروز عملی شبهه است.
در آیات 2 و 3 سوره عنکبوت آمده است که آیا مردم فکر کردند که رها میشوند و هیچ آزمونی در کار نیست، باید گفت که یکی یکی شما را به صلابه آزمایش میکشیم و نمیگذاریم کسی بگوید که ما مؤمنیم.
خداوند صریح میفرماید: آیا مردم گمان کردهاند که همینطور رها میشوند و همین که بگویند ما ایمان آوردیم مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟ باید امتحان پس دهید و باید معلوم شود که به چه دل بستید؟ آیا منافع، جاه طلبی، قدرت و ثروت را زیر پا میگذارید یا خیر؟ باید مشخص شود که خدای تو کیست، خدای تو چیست، باید معلوم شود که حقیقتاً خدا پرست هستی یا نه. نام هر کسی را که در تاریخ میخوانید در آزمون قرار دادهایم، بر سر انتخاب قرار دادیم که بین دین و دنیا انتخاب کند، خداوند میفرماید نمیگذاریم هیچ کدامتان از دنیا بروید مگر اینکه بین دین و دنیا انتخاب کنید.
باید معلوم شود که چه کسانی صادق و چه کسانی کاذب هستند. به ظاهر شما ما بازی نمیخوریم بلکه همه شما باید آزمون پس دهید تا معلوم شود چه کسانی صادقاند و چه کسانی کاذب.
* بعد از پیامبر، جنگ بین اسلام درست و اسلام قلابی بود
امیرالمؤمنین (ع) میفرماید زمانی که این آیات بر پیامبر(ص) نازل شد من خدمت ایشان بودم و از ایشان پرسیدم و ایشان آیه را خواند و فهمیدیم عمده فتنههایی که در این آیات نام برده شده، فتنههایی است که بعد از پیامبر(ص) اتفاق خواهد افتاد که حق و باطل مخلوط شده است چرا که زمان پیامبر(ص) جنگ اسلام صریح و کفر صریح بود اما بعد از پیامبر، جنگ بین اسلام درست و اسلام قلابی بود ولی هر دو اسلام بودند و هر دو طرف میگفتند ما حامی پیامبریم، اصحاب پیامبریم، مجاهد راه قرآنیم. بنابراین دعوا خیلی پیچیده شد و تشخیص حق از باطل سخت شد. البته برای برخی افراد سخت شد و الا اگر کسی دقت میکرد و مبانی را میشناخت باز هم آسان بود.
حضرت امیر(ع) میفرماید از پیامبر (ص) پرسیدم این چه فتنهای است، رسول خدا فرمود: علی پس از من این امت به فتنه خواهند افتاد و دچار انواع امواج آزمون خواهند شد.
پیامبر(ص) به علی(ع) بشارت داد که تو شهید خواهی شد اما نه در این جنگ بلکه در زمانی که مردم دچار فتنه شدهاند و با ایمان خود بر خداوند منت میگذارند و بر اساس شبهات عمل میکند و موضع میگیرند و وارد عمل میشوند.
امیرالمؤمنین(ع) در ادامه میفرماید: از پیامبر(ص) پرسیدم یعنی از دین برگشتگی؟ یعنی همه کافر میشوند؟ پیامبر(ص) فرمود: نه؛ بلکه فریفتگی؛ این افراد بازی میخوردند البته خود آنها نیز دلشان میخواهد که بازی بخورند.
* مخلوط شدن دوست و دشمن از عوارض چهارگانه فتنه است
طی این 30 سال انقلاب در موارد متعددی برای کشورمان فتنههایی پیش آمد که خود مردم و نیروهای انقلاب گاهی با یکدیگر درگیر شدند و نفهمیدند که حق و باطل چیست.
حضر امیرالمؤمنین(ع) در حکمت 3 میفرماید: نگویید خدایا پناه بر تو از فتنه چون همه شما بیاستثنا دچار فتنه خواهید شد چراکه باید امتحان پس دهید و باید مشخص شود که شما صادقید یا کاذب.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبه دوم نهج البلاغه در خصوص فتنه بحث میکنند و میفرمایند: فتنه چون شتری مست مردم را پی در پی پایمان میکرد و ناخن در ایمان آنها میزد. فتنه مسئلهای است که به ایمان افراد ناخنک میزند و بعد امیرالمؤمنین(ع) فرمود: فتنه که میآید چند چیز نیز به دنبال آن میآید:
اول: تردید یعنی اینکه همه به شک میافتند.
دوم: اختلاف
سوم: بیثباتی و تزلزل در ایمان
چهارم: گم کردن دوست و دشمن و مخلوط شدن دوست و دشمن؛
حضرت امیر(ع) فرمودند که اینها از عوامل فتنه است.
* شروع فتنه از هوای نفس و بدعت نظری در مفاهیم است
امام علی(ع) در خطبه 50 نهجالبلاغه در خصوص اینکه فتنه چگونه شروع میشود صحبت میکنند و میفرمایند که شروع فتنه از دو جاست:
یک بعد نفسانی دارد یعنی خودخواهی؛ افرادی پیدا میشوند که خود محورند، دیکتاتورند، منفعت طلبند و فقط دنبال قدرت و پیروزی خودشان هستند.
دوم اینکه شروع فتنه از بدعت نظری در مفاهیم است؛ یعنی تغییر دادن اصول یا تحریف آن.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 50 این دو عامل را نقطه شروع فتنه میداند.
سپس گروهی از گروه دیگری کمک میخواهند؛ یعنی یک عده انحرافات فکری را تئوریزه میکنند و عدهای هم برای نفسانیت آنها هیزم میریزند و آنها هم با نفسانیت خود روی مفاهیم تئوریک آنها نفت میریزند.
* خداوند در زمان فتنه اهل حق را رها نمیکند
امام علی(ع) در خطبه 50 نهجالبلاغه در خصوص اینکه فتنه چگونه شروع میشود صحبت میکند و میفرماید که شروع فتنه از دو جاست:
یک بعد نفسانی دارد یعنی خودخواهی و دوم اینکه شروع فتنه از بدعت نظری در مفاهیم است.
یک عده در اصول و مفاهیم بدعت میگذارند، آن را تحریف میکنند و عدهای هم برای قدرت طلبی و دنیاخواهی پیش میآیند؛ امام علی(ع) فرمود فردی او را یاری میکند، فردی در مفاهیم بدعت میگذارد. ایشان می فرماید که اگر باطل با حق در نیامیزد و مخلوط نشود حقطلبان به راحتی آن را تشخیص میدهند و کار باطل پیش نمیرود ولی در فتنه، فتنهگران اندکی از حق و باطل را میگیرند و آن را مخلوط میکنند؛ یعنی زمانی که سخنرانی یا منبر آنها را گوش میکنید و یا مقاله و کتاب آنها را میخوانید متوجه میشوید که مباحث درستی در آن وجود دارد ولی در واقع مقداری از حق و مقداری از باطل با هم مخلوط و ارائه شده است؛ یعنی این مطالب باطل صریح نیست.
حضرت امیر(ع) میفرمایند: اینجاست که بازار شیطان گرم میشود و در جامعه یارگیری میکند. با این حال اینجا هم اگر کسی اهل حق باشد و تقوا حق داشته باشد، حضرت امیر میفرمایند که خداوند رهایش نمیکند.
* در زمان فراگیری شبهه اگر حق و باطل را تشخیص نمیدهید بر جای خویش بمانید تا حجت پیدا کنید
امام علی (ع) در خطبه 151 نهجالبلاغه میفرمایند: مردم شما هدفگیری شدید و مورد آماج بلا و امتحان هستید، بیدار شوید و از مستی وفور نعمت و از سختی عقوبت بترسید؛ آنگاه که غبار شبهه برانگیزد برجای خویش بمانید، حرفی نزنید و اقدامی نکنید و اگر نمیتوانید حق و باطل را تشخیص دهید بر اساس تعصب و احساسات موضع نگیرید. فرمودند وقتی نمیدانید حق و باطل چیست اگر تقوای حقطلبی دارید، آرام باشید. زمانی که متوجه نمیشوید و حجت عقلی و شرعی ندارید و بخواهید بر اساس احتمال، حدس، گمان، تبلیغات و تلقینات موضع بگیرید بیدار باشید و آنگاه که غبار شبهه برمیخیزد، بر جای خویش بمانید تا حجت پیدا کنید. فرمودند وقتی فتنهها پیدا شود و راه کج پیش پای هر یک از شما بگذارد و آسیابش بچرخد، فتنه آغازش چون ابتدای جوانی، دلربا، فریبنده و جذاب است اما وقتی پایان یابد آثارش شوم و زشت است؛ چون نشانههای ضربت سنگ.
حضرت امیر(ع) فرمودند: فتنه وقتی میآید در ابتدای آن نمیفهمید که فتنه است چرا که همه چیز مرتب، قشنگ، درست و تئوریزه شده است. فرمودند که اینجا جای صبر و دقت است. آغاز فتنه از افرادی است که بر سر قدرت، ثروت و ریاست مسابقه میگذارند و چون سگان این مردار را از دندان یکدیگر میربایند و یکدیگر را میجوند و پس از مدتی پیروان از رهبران اعلام بیزاری و برائت میکنند و رهبرانشان از پیروانشان گلایه میکنند. هر یک تقصیر را برعهده دیگری میگذارد و چون دشمنان از یکدیگر جدا میشوند، هیچ یک مسئولیت آنچه کردند و مسئولیت فتنه را برعهده نمیگیرند و یکدیگر را با لعنت دیدار میکنند.
* حضرت امیر به مردم سفارش میکند مبادا امام حاکم خود را در این فتنهها تنها بگذارید
حضرت امیر(ع) میفرمایند: وقتی شبهه برمیخیزد بر جای خویش بمانید، آنگاه که شبهه گرد و غبار میکند، فتنه از رهگذرهای پنهان و غیر آشکار در میآید، پس آنگاه به رسوایی و زشتی میگراید.
امام علی(ع) در خطبه 93 نهجالبلاغه میفرماید: فتنه زمانی که میآید از روبرو شناخته نمیشود، وقتی که تمام میشود از پشت سر شناخته میشود یا در جای دیگری میفرماید ای مردم امام حاکم خود را در این فتنههای تنها مگذارید تا بعدها خود را سرزنش کنید. خود را در آتش فتنهای که پیشاپیش آن رفتهاید بیاندیشه در میآورید همانا من برای شما چراغم در تاریکی، هر کس در تاریکی است و حق را از باطل نمیشناسد به این چراغ بنگرد، به من بنگرد و راه را بیابد.
* دشمنان علی(ع) در جمل از خوشسابقهترین اصحاب پیامبر(ص) بودند
حضرت امیر(ع) فرمود: در فتنه دلهای سابقاً مؤمن دو دل و سست میشوند، مردان سالم گمراه میشوند، رأی درست و نادرست در هم میآمیزد، فرزند با پدر کینه میتوزد، پدر و فرزند علیه یکدیگر کینه میورزند.
در زمان امام علی(ع) یکی از مواردی که خود حضرت آن را فتنه نامیدند، شورش جمل بود که منتهی به جنگ جمل شد و این جنگ، اولین جنگی بود که بر علی(ع) تحمیل شد یا خود حضرت در نهجالبلاغه، شورش طلحه و زبیر را فتنه نامیدند و از مردم خواستند که آن را سرکوب کنند و طی نامهای به مردم کوفه نوشتند که دیگ آشوب به جوش آمده و فتنه آغاز شده است؛ همه به سوی رهبر خود بشتابید و در جهاد علیه فتنه شتاب کنید که تأخیر خطرناک است.
دشمنان حضرت علی(ع) در جنگ جمل جزو خوشنامترین خوشسابقهترین افراد و اصحاب پیامبر(ص) بودند؛ کسانی که حضرت امیر(ع) میفرماید ما از کودکی و خردسالی با هم بزرگ شدیم و در جبههها همیشه همه در کنار هم بودیم.
طلحه و زبیر بارها در جهاد در خط مقدم بودند. شخص دیگر کیست؟ عایشه؛ امالمؤمنین و همسر پیامبر(ص). عایشه جزو نزدیکترین افراد به پیامبر(ص) بود.
عثمان خلیفه سوم کشته و پس از آن شورش شروع میشود. این شورش به حدی است که سه روز جنازه خلیفه روی زمین میماند و هیچ کس حاضر نمیشود که او را دفن کند؛ یعنی فضای مدینه اینگونه بود. میدانید که جنازه عثمان، خلیفه سوم را در نیمه شب و بعد از سه روز آنهم با وساطت امیرالمؤمنین(ع) برای دفن بردند. ابتدا مردم مدینه نگذاشتند که او در قبرستان مسلمانان دفن شود و به همین خاطر عثمان را در مقبره و باغ یک کسی دفن و بعد روی آن دیوار خراب کردند تا کسی نبش قبر نکند که بعدها همانجا جزو قبرستان بقیع شد.
در واقع خود قضیه قتل خلیفه نیز یک فتنه بود و از مواردی بود که حق و باطل با یکدیگر مخلوط شده بودند. حضرت امیر(ع) هم منتقد روش حکومتی عثمان بودند و هم در عین حال مخالف قتل خلیفه.
منبع: رجا نیوز
3:16 عصر
می افتد توی بغلِ حوریها و...
بدست اسماعیل معنوی در دسته حوری
1- چندینسالِ پیش، ایستاده بودم کنارِ مقامِ ابراهیم. شنیده بودم که آنجا اگر کسی دو رکعت نمازِ صحیح بخواند، گناهانش بلعتُ میشود ویک کله میافتد بغلِ حوریها و... نفسم بریده بود.
خلاصه بینِ نیتِ خودم و نمازِ یارو در گشت و گذار بودم که پیرمرد، بسمالله سورهی دوم را خواند. بعد خیلی آرام همینجور که اشک از چشمانش میریخت، عینِ 83 آیهی سورهی یاسین را به عنوانِ سورهی دومِ نمازش خواند... من نمازنخوانده، جل و پلاسم را جمع کردم و زدم به چاکِ جعده... قال الم اقل لک انک لن تسطیع معی صبرا (سورهی مبارکهی کهف، آیهی 75) ... هرگزت استطاعتِ صبر نیست!
رضاامیرخانی- مستور
7:56 عصر
یادی از اولین دیدار ...
بدست اسماعیل معنوی در دسته امام رضا
خاطره اولین دیدار باتو هیچ گاه از ذهنم پاک نمی شود . مردم می گفتند هر کس برای اولین بار به زیارت می آید 3 آرزویش پذیرفته خواهد شد.من بودم و دنیای پاک کودکی و هزاران آرزوی کوچک و بزرگ راستش نمی دانم آن لحظه بواسطه تو از خدا چه خواستم اما همین قدر می دانم که اگردوباره این شانس را داشته باشم اینگونه خواهم گفت: آقای من ، عزیز من، اول خودت دوم خودت و سوم هم خودت ، من خودت را می خواهم وگرنه این دنیای وانفسا که در هر خرابه ای بدست آوردنیست... و آخرت هم مگر چیزی جز عصاره وجودی شماست؟!
4:42 عصر
حواشی خواندنی از سخنرانی رسایی در دانشگاه چمران اهواز
بدست اسماعیل معنوی در دسته اهواز، رسایی، دانشگاه چمران
بسیج دانشجویی دانشگاه چمران اهواز جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخی را با
حضور حمید رسایی نماینده مردم تهران برپا کرده بود که این جلسه به دلیل
شعارهای برخی سبزپوشان که قصد داشتند اجازه سخنرانی به وی را ندهند، با
حاشیههایی همراه شد.
به گزارش ایرنا، نماینده مردم تهران در این جلسه، همه شعارهای
سبزپوشان را توضیح داده و آن شعار را بیاثر میکرد که همین مساله سبب شد
تا حاشیه ها تبدیل به متن جلسه شود.
**ساعتی پیش از برگزاری مراسم ، سالن آمفی تئاتر شهید آوینی دانشگاه
شهید چمران پر شده بود و بیش از ? ????نفر نیز به صورت ایستاده در جلسه
حضور داشتند.
**برنامه قرار بود ساعت ? ???و ? ???آغاز شود اما به دلیل شعاردهی
حدود ???? نفر که چهرههای خود را با دستمال سبز پوشانده بودند با ?
???دقیقه تاخیر آغاز شد.
**شعار مرگ بر دیکتاتور از سوی برخی سبزپوشان داده شد که رسایی نیز
این شعار را تایید کرد و گفت: بله ما هم میگوییم مرگ بر دیکتاتور اما
دیکتاور واقعی کسی است که ارزشی برای رای ? ???میلیونی مردم قائل نیست و
آن را قبول ندارد.
**مسوولان برگزاری این جلسه به رسایی اعلام کردند که عدهای قصد به
هم ریختن جلسه را دارند و جلسه را لغو کنید اما رسایی نپذیرفت و یک ساعت و
نیم در جلسه صحبت کرد.
** قاری برنامه در حالی که شعار سر میدادند، با بصیرت کامل آیه فی قلوبهم مرض ... را قرائت کرد.
**دانشجویان سبزپوش که تعداد آنها حدود ? ???نفر بود شعار توپ تانک
بسیجی دیگر اثر ندارد را سر دادند که رسایی گفت: بله این شعار درستی است
چون موسوی هم میگفت که من بسیجی ام اما متاسفانه میبینیم که اکنون
رادیوهای بیگانه از او حمایت میکنند پس ما هم میگوییم بسیجی آمریکایی
دیگر اثر ندارد. این پاسخ با استقبال حاضران مواجه شد و برای دقایقی شعار
بسیجی آمریکایی دیگر اثر ندارد از سوی حاضران سر داده شد.
** همزمان با آغاز سخنان رسایی، سبزپوشان شروع به پرتاب اشیاء مختلف
به سمت او کردند که وی گفت: این دوستان حتما میدانند که من چه میخواهم
بگویم که اینطور عصبانی شده و اجازه سخنرانی به من نمیدهند.
**آرامش رسایی در این جلسه به گونهای بود که در طول این برنامه
لبخند به لب داشت. این حالت باعث میشد تا سبزپوشان بیشتر عصبانی شوند.
**رسایی از دانشجویی که دستبند سبز به دست داشت و در ردیف اول نشسته
بود خواست تا روی سن بیاید و نظراتش را بگوید و این را نشانه آزادی بیان و
احترام تفکرات طرف مقابل دانست اما همان عده قلیل اجازه سخنرانی به آن
دانشجو را نداده و در زمان صحبت او نیز همان جو را حاکم کرده و شروع به
تمسخر این فرد کردند.
** این مساله سه بار دیگر تکرار شد و جمعا چهار نفر از سبزپوشان در
کنار رسایی حاضر شدند و نظراتشان را گفتند و رسایی نیز به سوالات آنان
پاسخ داد . رسایی هر بار قبل از سخن آنها اعلام کرد: اگر شما سخن بگویید و
این جماعت نگذارند من پاسخ دهم یعنی آنها قائل به دیکتاتوری هستند.
**رسایی گفت: دانشجو اهل گفت و گو و منطق است و نه داد و قال که در
این هنگام دانشجویانی که اکثریت جلسه را تشکیل میدادند، با شعار الله
اکبر نظر او را تایید کردند.
**عدهای از طرفداران سبزپوش شعار رای ما را پس بدهید سر دادند که
رسایی پاسخ داد: ما رای تقلبی و رای به کاندیدای آمریکایی را نمیدزدیم.
با این جمله جمعیت به وجد آمد و به تشویق وی پرداختند.
** در ادامه جلسه سبز پوشان شعار دادند: رسایی بیعرضه که این
نماینده پاسخ داد: حضور چهل میلیونی مردم در انتخابات نشان داد که ما
بیعرضه نیستیم و الا نمیتوانستیم مردم را پای صندوق بکشانیم.
**زمانی که یکی از حاضران سبزپوش بطری آب به سمت رسایی پرت کرد، وی گفت:
یاران پیامبر هم زمانی که قصد بیان حقایق به مردم را داشتند، به
سویشان سنگ پرتاب میکردند. ما از این حرکات ترسی نداریم. الزیدی هم کفش
به سوی بوش پرتاب کرد و ابوذر هم استخوان به سوی معاویه پرتاب کرد و آنها
هم به سوی یاران پیامبر سنگ پرتاب میکردند. مهم نیست که چه چیزی پرتاب
میشود بلکه مهم این است که پشت این پرتاب چه تفکری نهفته است.
**جوابهای صریح رسایی موجب شد تا اواخر جلسه طرفداران سبزپوش که در
ابتدا حدود ? ???نفر بودند و شعار سر میدادند به کمتر از پنج نفر رسیده و
با عصبانیت بر سر دوستان خود فریاد میزدند که چرا شعار نمیدهید.
**رسایی پس از سخنرانی یک و نیم ساعته و مقاومت در برابر شعارها گفت:
من می خواستم در سخنرانی هم همینها را بگویم که در جنگ نرم شعار مرگ بر
دیکتاتور سر میدهند ولی سعی میکنند دیکتاتوری نوین را حاکم کنند که
نمونههایی از آن را دیدید.
** دانشجویان سبز پوش شعار سر دادند: ابطحی زیر شکنجه اعتراف کرده که
رسایی پاسخ داد: اگر ابطحی و حجاریان زیر شکنجه اعتراف کردند، پس آدمهای
بیعرضهای هستند. چون شهید آیت الله سعیدی را هر قدر هم که شکنجه کردند
نظرش را تغییر نداد ولی با شناختی که از ابطحی دارم قائلم که فردی منطقی
است و وقتی دیده شرایط چگونه است از اعمال خود پشیمان شده و اعتراف کرده
است.
**دانشجویان سبز پوش عصبانی وقتی هر شعاری میدادند و رسایی آن شعار
را توضیح داده و به خودشان برمی گرداند، شعار مرگ بر تو را سر میدادند که
رسایی گفت: مرگ حق است و سراغ همه میآید مهم این است که وقتی مرگ سراغ ما
آمد، دشمنان اسلام از مرگ ما خوشحال شوند.
**رسایی در پایان از تمام دانشجویان تشکر کرد حتی از دانشجویانی که
پارچه سبز به دست داشته و در جلسه حاضر بودند ولی به صورت منطقی برخورد می
کردند نیز تشکر کرد.
11:24 عصر
دلبرم دلبر خانه خرابم کرد!
بدست اسماعیل معنوی در دسته دلبر
مجری: با بوس و سلام! در خدمت شما هستیم، اومدیم به خونههاتون، سر
سفرههاتون، توی بغلاتون تا براتون یکی دیگه از برنامههای پروفشنال "های
هانی بوس بوس" را داشته باشیم؛ با ما باشید…
جینگیلی گیشو مینگیلی بیشو دودودودوم دارارا ریم (موزیک تصویر)
مجری: خب؛ با توجه به فضای پیف و بد ایران که اصلاً لاوش ندارم و
بهخاطر اینکه همهتون هانی هستید، امروز برنامهمون دلبری شده در حد
لالیگا! چطور؟ خب الان براتون تالک میکنم. یه مهربونی اومده تو
برنامهمون که تونسته جایزه بگیره از "رویتزر"، ئه! ببخشید، "رویترز"! هه
هه هه هه خندیدید؟ خب آره دیگه؟ برنامه زنده ست و منم که عسل! اصلاً اینا
را میگم که شما گوگولیها یه کم اسمایلی بشید. وای خشایار هم که پشت
دوربین غش کرده از خنده؛ بوس برات؛ الهی الهی. خب عزیزم خودتو برای همه
معرفی کن.
وبلاگ نویس: من وبلاگنویس هستم؛ ملقب به "دلبر"!
مجری: خب؟ آهان! خب! واااااای؛ خب همینه؛ همینه؛ همینه که تونستی جایزه
را گیو کنی؛ آفرین؛ براوو، کدوم دلبری جرأت میکنه بیاد تو نت؟ من خودم که
اینقدر ادعای دلبریم میشه، حتی میترسم دست بزنم به مودم، چه برسه به
اینکه وبلاگ بنویسم! خب از سوابقت بگو برامون هانی.
وبلاگ نویس: اوکی! من وبلاگنویسی را از کوچه خاکیهای سیستم عامل DOS
شروع کردم و از همون ابتدا اینقدر دوست داشتم وبلاگنویس بشم و این جایزه
را بگیرم که تو کوچه بچهها بهم میگفتند "دلبر رویترز"
مجری: خب عزیزم توی وبلاگت در مورد چه چیزایی رایتینگ میکنی؟
وبلاگ نویس: خب اگه برید توی وبلاگم میبینید که وبلاگ من برداشت آزادی
از آش شله قلمکار است؛ من در مورد همه چیز نوشتم؛ یعنی همه موضوعی؛ در هر
موضوعی هم فقط یه بار و یه مطلب! و این نشون دهنده اینه که من با یه بار
نوشتن درباره هر موضوعی، اون موضوع را خیلی کارشناسی بررسی کردم به نحوی
که دیگه لازم نیست در موردش چیز دیگه ای بنویسم؛ موضوعاتی مثل: تنهایی،
گرانی، حقوق بشر، خنده، آزادی، یلدا، نوروز، دموکراسی، دولت نهم، گردشگری،
سانسور، خفقان، روزنامه، کارگزاران، بحران، روابط عمومی، خط شکن، دنیای
وارونه، زخم روح، روزنامه سرمایه و…
یعنی اینجوری براتون بگم که من در مورد هرچی که نوشتم تو وبلاگم، یه دسته توی موضوعات وبلاگم ساختهام!
مجری: وای براوو! آفرین، همین کارهای عجیب و غریبه که تو رو خاص کرده.
همین متفاوت بودن؛ همین گرافیک خاص و قشنگ وبلاگت که صورتی را با زرد
لیمویی برای رنگ وبلاگت انتخاب کردهای، همین اسم وبلاگت، همین که توی
قسمت پروفایل وبلاگت هیچی ننوشتهای و به نوعی خواستی که بگی یعنی تو یه
نفر نیستی، بلکه همه هستی! وااااااای هانی بیا بوست کنم. مممممااااااااااچ!
کاش یه نفر خشایار که پشت دوربینه را میدید که داره مثل شیر سماور
همینجوری اشک شوق میریزه که بالاخره یه نفر پیدا شد که ایرانی را بروز
بده؛ بوس برات دلبر جون بوس برات...
خب عزیزم؛ این قضیه آمار وبلاگت که چندماهه هیچی بازدیدکننده نداشتهای چیه؟ اینم بگو!
وبلاگنویس: خب چون همه چی تو ایران فیلتره و من به هر دری زدم که
وبلاگم فیلتر بشه ولی نشد، با خودم گفتم برای همدردی با هموطنام چندماه
اعتصاب کنم و هیچی ننویسم و این کار من یه سکوت فریادین در راستای جنبش
خفتهای بود که بله! و من از فروردین 88 تا الان حتی یه نقطه هم توی
وبلاگم نگذاشتهام و این خودش نشون میده که من چقدر روشنفکرم و چقدر حرف
دارم ولی نمیزنم!
آمار وبلاگم را هم یه روز حواسم نبود، دستم خورد رو یه دکمهای یهو صفر شد!
مجری: مرسی مرسی! وااااای! ساری ساری! تایم برنامه داره تموم میشه، تا
برنامه تموم نشده بگم که از همهتون میخوام که برای کمک به داشتن ایرانی
آزاد و پروبلاگ، برای اینکه همه دلبر بشوند و بریزند توی نت و وبلاگ
بنویسند، دست ما رو فشار بدید، چهجوری؟! با کمک مالی به ما! به این شماره
حسابهایی که خشایار جون زیرنویس کرده و تا زیر چشم من اومده لوک کنید!
مرسی مرسی؛ هه هه هه. خب! دلبر جون به عنوان یه فینیش رویایی، یکی از
نوشتههای وبلاگتو که خیلی دوست داری برامون بخون تا بعدش هم با یه موزیک
که فقط به افتخار تو و بلاگت، یعنی "خانه دلبر" خونده از همه هانیها بای
کنیم.
وبلاگنویس: من ترجیح میدم سکوت کنم و این بهترین مطلب منه!
مجری: مرسی عزیزم؛ با هم موزیک را میشنویم و بااااااااااای...
(موزیک و تصویر)
دلبرم دلبر خانه خرابم کرد/ دلبرم دلبر خانه خرابم کرد
رضا احسانپور
منبع:رجانیوز5:31 عصر
گزارش مجله فارین پالسی از موج خداخواهی در غرب
بدست اسماعیل معنوی در دسته
مجله سیاست خارجی امریکا (Foreign Policy) که از مجلات معتبر و نزدیک به وزارت امور خارجه امریکا محسوب میشود، در گزارشی به روند رو به گسترش بازگشت به "خداخواهی" پس از یک دوره "خداگریزی" در غرب پرداخت.
به گزارش رجانیوز، در این مقاله که با عنوان "تفکر دوباره: خدا" و به قلم "کارن آمسترونگ" منتشر شده، آمده است:
هنگامی که فردریک نیچه در سال 1882 اعلام
کرد که "خدا مرده است" با خود فکر می کرد که در جهان مدرن مردم دیگر گزینه
ها و واقعیات دینی را نمیخواهند. در همان زمان بود که مجله اکونومیست در
سال 1999 طرح روی جلد خود را با عنوان "خدا مرده است" منتشر کرد.
البته این بحث در دهه 1970 نیز با مخالفت
های فراوانی از سوی سیاست مداران مذهبی همراه شده بود. در همان زمان های
بود که یک روحانی کمتر شناخته شدهای در ایران به نام آیتالله خمینی
علیه حکومت شاه و اسرائیل بپاخاست. حتی در ایالات متحده نیز"جری فالول"
(مؤسس جنبش سیاسی مذهبی "احیا آمریکا برای خداوند"؛ مسیحی صهیونیستی که
کشیش رسمی اسبق کاخ سفید و حامی نظریه آرماگدون بود و جمعیت های دینی در
امریکا را از حالت محافظه کارانه به جنب و جوش واداشت و آنها را وارد
عرصههای سیاست کرد) توانست نظام "سکولار انسان محوری" غرب را به مبارزه
بطلبد.
با این حال، در 11 سپتامبر سال 2001
یکبار دیگر ثابت شد که خدا وجود دارد و پاسخگوی تمامی سؤالات است. پس از
آن حادثه بود که با خیزش یک نوع رادیکالیسم در خاورمیانه، بار دیگر مسیحیت
در کاخ سفید برای 8 سال زنده شد. به ندرت کسی را پیدا می کنید که این
تحلیل را قبول نداشته باشد؛ حتی سردبیر اکونومیست نیز با نوشتن کتابی با
عنوان "خدا برگشته است" این مطلب را تأیید کرد. اما اکنون در صحنه جهانی
نظرات و پرسشهای فراوانی هم وجود دارد که به آنها پاسخ خواهیم داد و
آنها را نقد می کنیم:
"آیا خدا تنها نیروی کمک برای خوبی ها در جهان است؟"
اشتباه فکر می کرده اند
آنچه که ملحدان معروف مانند ریچارد
دوکین، کریستوفر هیچنس اشاره کرده اند این است که اعتقادات دینی بهتنهایی
مؤثر نیست و نیروهای شیطانی نیز تأثیر دارند. آنها خود را از پیشتازان پاک
کردن نیروی الهی از روان آدمی می دانند. دینی که آنها ادعا دارند و در صدد
تبلیغ آن هستند، موجب نزاع، جدایی و جنگ خواهد بود، این مذهب زنان را به
زندان می اندازد و کودکان را شستشوی مغزی می دهد. دکترین آنها شامل اصول
بدوی، غیرعلمی و غیرعقلانی است...
این نویسندگان نه تنها درباره دین اشتباه
می کنند بلکه در مورد سیاست هم به اشتباه افتاده اند، زیرا آنها در مورد
ماهیت و جوهره بشر اشتباه فکر می کنند. عقل انسان نما همان دین انسان
نماست.
چه بخواهیم چه نخواهیم، خدا وجود دارد و
همه جا را گرفته است، زمان آن رسیده است که راهی پیدا کنیم تا با رفتاری
مهربان و در تعادل با او زندگی کنیم.
"دین و سیاست با هم جمع نمی شوند"
به اشتباه فکر می کرده اند. بعضی از رجال
مذهبی سیاسی بی سواد در انتخاب برخی نامها بد سلیقگی کرده اند و با شناخت
کمی که از درک خدا دارند، آن را تنزل داده اند که از دین تصور بدی در
اذهان ما به تصویر کشیده است و موجب بهوجود آمدن جنگ های صلیبی شد که با
افزایش حکومت های سکولار در جهان این موج گسترش یافت.
در غرب، سکولاریسم موفق آمیز بود یا
حداقل برای اقتصادهای مدرن و سیستم های سیاسی ولی کم کم در طی 300 سال این
تفکر رنگ باخت و این تفکر به محاق کشیده شده است. در عین حال، در قسمت های
دیگر جهان، نظام سکولاریسم و جدایی دین ازسیاست، مردود شناخته شد.
در خاورمیانه در کشور مصر بین سالهای
1769 تا 1849 روحانیون توانستند به حکومت دست پیدا کنند. در ایران نیز بعد
از بازگشت آیتالله (امام) خمینی از تبعید به ایران، حکومت دینی پای گرفت
و ایشان حکومت غیرسکولاری را در ایران تأسیس کرد.
شیعیان سال هاست که حکومت را جدای از دین
نمی دانند، آیتالله (امام) خمینی توانست حکومت دینی را در نظام اجرایی
حکومت عملی کند و مدل جدیدی به جهان ارائه شود.
در سال 1906 تا 1949 حسن بنا، مؤسس جنبش
اخوان المسلمین با الهام گرفتن از پیام قرآن، نظام سکولار را محکوم کرد،
محبوبیت جنبش اخوان المسلمین برای دولت سکولار مصر تهدیدی بهشمارمی آمد،
بنابراین، در سال 1949 حسن بنا ترور شد و تعداد زیادی از رهبران اخوان
المسلمین به زاویه رانده شدند.
در حقیقت راه و روش مذهبی که در سیاست
استفاده می شود، بسیار مهمتر از نوع استفاده آن است. کندی و اوباما نیز بر
در نظر گرفتن حقوق افراد بدون در نظر گرفتن حقوق دینی تأکید دارند که این
امر مورد رضایت بنیادگرایان پروتستان امریکا نیست؛ آنها معتقدند امریکا
باید به یک ملت مسیحی متحد تبدیل شود.
"اعتقاد به خدا باعث جنگ و تعصب می شود"
البته نه آنگونه که انسان باعث می شود، زیرا این تفکر نیز دیگر امروز قابل قبول نیست.
"خدا تنها برا ی بیچارهها و نادانان است"
این امر راهم اشتباه فهمیده اند.
ملحدان جدید بر این باور هستند که دین
غیرعقلانی است و به گفته مارکس افیون ملت هاست ولی خدا نشان داد که در
ثروتمندترین کشور دنیا و تشنه ترین کشور نیز نسبت به دین در جهان شیفتگی
وجود دارد.
کتاب مقدس انجیل و قران کریم بارها با
ربا خواری مخالفت کرده اند ولی قرن هاست که یهودیان، مسیحیان و مسلمانان
راه هایی را برای تجارت بیان کردهاند. این یکی از بزرگترین مسائل حل نشده
در تاریخ مسیحیت است که بنیانگذاران آن فکر می کردند که جمع بین خدا و
ثروت ممکن نیست تا جایی که مکس وبر در کتابی که در سال 1905 با عنوان
"اخلاق پروتسانی، روح کاپیتالیسم" منتشر کرد، موجب شکلگیری ایده
"کاپیتالیسم مدرن" شد.
اکنون معلوم شده است که نظام کاپیتالیسم
نیز به خطا رفته است. مذاهب شرقی مانند بودیسم سعی کرده اند که با کمک
یوگا و دیگر ریاضت های سخت به مبارزه با بیماری های روان انسانی برآیند.
برای نجات از خود پرستی بشر جدید و دستیابی به برتری ما خدا را صدا می زنیم و دین دائماً ما را از خودپرستی بر حذر داشته است.
"خدا، دشمن علم و دانش است"
خدا هرگز اینچنین نیست.
شاید این ذهنیت از رفتار کلیسا و تفتیش
عقاید قرون وسطی با دانشمندان یا برخورد با فرضیه تکامل یا تحقیقات در
مورد سلول های بنیادی ناشی شده باشد، زیرا مسیحیان این امر را در تضاد با
آموخته های انجیل می دانند.
ولی تحقیقات نشان داده است که دین مسیحیت
اساساً با دانش مغایرت ندارد واین بحران تنها مختص قرن 17 بوده است.
اشتباهی که غرب مدرن در نوع نگاه به عقاید دینی دارد، این است که آن را
متضاد با دانش و علم می داند و به هیچ وجه علم را نشانه شیطان نمی داند.
"خدا مخالف دموکراسی است"
این امر نیز اشتباه فهمیده شده است.
انتشار کتاب "برخورد تمدن ها"، توسط
ساموئل هانتیگتون مشکلاتی برای ادامه بسط دموکراسی در جهان پدید آمد. در
اوایل شروع قرن بیستم روشنفکرهای مسلمان دلباخته کشورهای غربی بهویژه
انگلستان و فرانسه موجب انحراف افکار مسلمانان شدند و به جای الگو و ایده
آل قرارگرفتن دین، ارزش های دموکراسی حاکم شد و توسط دولت های غربی نیز
این گرایش کاذب تقویت می شد؛ از جمله سران این کشورها می توان به شاه
ایران، صدام و حسنی مبارک اشاره کرد که مردم را به نوعی دعوت به اصول
انسانی و حقوق دموکراتیک می کردند.
اکنون مقاومت زیادی از سوی کشورهای جهان
برای تطبیق خود با مدل سکولار غربی بهوجود آمده و بسیاری از مردم جهان
خواهان آن هستند که خدا نقش بیشتری در زندگی آنها ایفا کند. بر اساس بررسی
انجام شده توسط مؤسسه گالوپ در سال 2006، بیش از 46 درصد از مردم امریکا
بهشدت خواهان پررنگ شدن نقش خدا در تمامی مراحل زندگیشان شده و خواهان
آن هستند که دستورات الهی بهعنوان منابع قانونی در قانون کشورشان بهکار
گرفته شود. آنها به دنبال قانون شریعت هستند نه قوانیینی که سیستم دولت
های غربی بر آنها دیکته میکند. مصلحان مسلمانی مانند شیخ علی قما و طارق
رمضان بر این باورند که باید اول در جامعه زمینه و شرایط مهیا باشد زیرا
بعضی از احکام کلی نیستند و بسته به شرایط و موضوعات تعدیل می شوند ومثلاً
بسته به نوع حکم و انعطاف بازار ممکن است، تغییر کنند.
اکنون غرب به این نتیجه رسیده است که
مذهب علت ایجاد مشکلات سیاسی در جهان نیست. ما برای حل مسئله نیازمند درک
آن هستیم. بعد از انقلاب اسلامی ایران، "هر کس که مذهب را جدی بگیرد!"
باعث عصبانیت و ناراحتی دولتمردان امریکا می شود. سیاستمداران در تحقیقات
و پژوهش های معاصر در مورد شیعه بهشدت باعث ناراحتی آنها می شوند، امریکا
باید در زمان بحران به شدت از تکرار اشتباهات مهم خودداری کند. موضوعات
مذهبی باید در دانشگاه هایی مورد مطالعه قرار گیرد که مسائل اقتصادی،
سیاسی واجتماعی همان منطقه را پوشش دهد. در این صورت، ما به راحتی اثرات
متقابل مذهب بر تنش های سیاسی را بهدست می آوریم و در مواجهه با آنها با
اشتباهات کمتری برخورد خواهیم کرد.
سال های قبل کتاب های زیادی در حمله به مذهب منتشر می شد، کتاب های سام هاریس با عنوان:
The End of Faith: Religion, Terror, and the Future of Reason
ریچارد دوکینز با عنوان:
God Is Not Great: How Religion Poisons Everything
اما بهتازگی همه چیز برعکس شده و گرایش
به اسلام و دین بسیار زیاد شده است، زیرا استقبال فراوانی از اعتقادات
دینی و گرایش های الهی می شود و کتاب های زیادی نیز از این دست به چاپ
رسیده است. از این دست کتاب ها می توان به کتابهایی از رابرت رایتزبا
عنوان:
The Evolution of God
که بیشتر در زمینه انقلاب روانشناسی در اعتقادات مذهبی است و یا در زمینه اقتصادی جان مایکل ویت و آدرین وولد ریچ با کتاب:
God is Back
"بازگشت خداوند" که با جدیت بهدنبال یافتن رابطه ها و مشترکات میان دین با مدرنیته هستند، اشاره کرد.
پژوهشگر مذهبی جان اسپوسیتو و متخصص آمار
دالیا موجاهد کتاب "چه کسی در مورد اسلام صحبت می کند: یک میلیاردر مسلمان
واقعاً چگونه فکر می کند؟"
Who Speaks for Islam: What a Billion Muslims Really Think
را منتشر کرده است که در آن با بیش از 50
هزار مسلمان در کشورهای جهان مصاحبه شده و ثابت می کند که غرب سال های سال
است در مورد مسلمانان اشتباه فکر می کرده و اسلام را به درستی نشناخته است.
منبع:رجانیوز
8:44 عصر
وقتی یک زن جوان عصبانی می شود...!
بدست اسماعیل معنوی در دسته
یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود . چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید. برروی یک صندلی دستهدارنشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.
در کنار او یک بسته بیسکوئیت بود و مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه میخواند.
وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت.
پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد»
ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمیداشت ، آن مرد هم همین کار را میکرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمیخواست واکنش نشان دهد.
وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، با خودش گفت:حالا ببینم این مرد بیادب چکار خواهد کرد؟!
مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد. این نهایت پرروئی بود! زن حسابی عصبانی شده بود. در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت. وقتی داخل هواپیما روی صندلیاش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!
خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد ... یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود. آن مرد بیسکوئیتهایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد... در صورتی که خودش آن موقع که فکر میکرد آن مرد دارد از بیسکوئیتهایش میخورد خیلی عصبانی شده بود و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرتخواهی نبود.
منبع: وبلاگ قشنگ کوله بار
9:13 عصر
از آنان که عشق را به بهای love سه طلاقه کرده اند...
بدست اسماعیل معنوی در دسته
از تمام کسانی که لباسشان بارکدشان است
از هویت های میز نشان
از بله های از سر اجبار
از طلبه هایی که طالب علم نیستند
از دانشجویانی که دانش جو نیستند
از تمام کرهایی که سمعکهایشان مارک مصلحت خورده
از اندامهای به مزایده گذاشته شده
از انسانهای ارزان قیمت
از اعتقادهای حراجی
از حرفهای مفت
از وعده های سر خرمن
از نادیدنی های دیدنی!
از صورتهایی که بوم نقاشی اند
از متهمانی که شاکی اند
از تمام کسانی که رسالت خون را تنها در رساندن اکسیژن به سلولها می دانند
از تمام خونهایی که رنگین ترند
از آنان که آزادگی را در اسارت بی بند و باری به بند می کشند
از آنان که عشق را به بهای love سه طلاقه کرده اند
از تمام کسانی که در لغت نامه های ذهنشان بین مظلوم و تو سری خور علامت تساوی است
از ولایت ناشناسان ذوب در ولایت
از کوفیانی که دم به ساعت می گویند( این الطالب به دم المقتول به کربلا)
از کوفیانی که اهل کوفه نیستند
از کوفیانی که برای مهدی(عج) نامه می نویسند
از تمام آنان که فکر می کنند کوفیان شاخ داشتند
از تمام آنان که فکر می کنند طلحه یا زبیر یا عمرعاص یا ... دم داشتند
از سیاستمداران بی دین
از متدینین بی سیاست
از تمام آنان که دین و سیاست را از هم جدا می دانند
از آنان که شهدا را در موزه گذارده اند
از آنان که در هر میدانی دم از استقلال و پیروزی می زنند الا میدان جنگ
از عروسکهای بالماسکه
از وطن دوستان وطن گریز
از زنان مرد صفت
از مردان زن صفت
از همه آنان که شهدا را برای تیراژ می خواهند
از همه آنان که« نون والقلم و ما یسطرون» را نان تفسیر می کنند
از رای های ممتنع
از تمام آنانی که بین نماز و نرمش تفاوتی قائل نیستند
از همه چیز داران بی همه چیز
از امانت داران خائن
از کفهای روی آب
از ناموس داران بی ناموس
از زنگارهای روی آینه
از مسلمانان مسلمان کش
از پشتهایی که همیشه رودر روی خصم اند
از تمام آنان که به تقاضای مشروع مظلومگان « قبلت» نا مشروع می گویند
از آنانی که بی حجابند
از آنان که خود حجابند
از بلاهایی که از دماغ فیل نازل شده اند
از آنان که تاسوعا و عاشورا را تنها در تقویم جستجومی کنند و کربلا و کوفه و شام را تنها در نقشه!
از آنان که دیروز را دیدند و امروز را در حسرت دیروز به دیروزی تبدیل می کنند که فردا حسرتش را خواهند خورد؟
از آنان که چشم به فردا دوخته اند و امروز را فراموش کرده اند
از آنان که پرچمند اما بیرق و علم نیستند
از آنان که کلفتی گردن خود را بیش از تیزی ذوالفقار می دانند
از آنان که باده ناب را با ده درصد الکل بالا می دانند
از چشمهایی که در صفین تنها قرآن سر نیزه را دیدندو در کربلا و کوفه و شام تنها قرآن سر نیزه را ندیدند
از آنان که در صفین تنها قرآن سر نیزه را باور کردندو در کربلاوکوفه و شام تنها قرآن سر نیزه را باور نکردند
و از تمام آنان که قرآن را بر نیزه کردند
از من که منم، از تو که تویی، من و تو که ما نیستیم و ما که فنای در او نیستیم...
از خنجرهایی که بر پشت می نشیند
از آنان که نی را به گیتار می فروشند
از آنان که با شنیدن نام « خردل» به یاد چاشنی غذا می افتند
از آنان که با شنیدن نام « موج» تنها به یاد جزایر هاوایی می افتند
از آنان که با شنیدن نام « توپ» مارادونا در خاطرشان زنده می شود نه شهید حاجی پور
از آنان که نمی بینند و می گذرند و از آنان که می بینند و می گذرند
از آنان که از آب زلال آب می خورند و از آب گل آلود نان
از تمام مجذوبین باغهای سبز که هیچ گاه توی باغ نیستند
از سگهای بی وفا
از اسبهای نانجیب
از خروسهای بی دم
از مورچه های تنبل و بی کار
از زنبورانی که همه چیز دارند الا عسل
از کلاغهای بی حیا
از قلندرانی که از قلندر بودن تنها سر تراشیدنش را بلدند
از اشترانی که از شتر بودن تنها کینه ورزیدنش را یاد گرفته اند
از خرسهایی که از خرس بودن تنها بخل ورزیدنش را فرا گرفته اند
از گاوهایی که هیچ ندارند الا دو شاخ
از شتر مرغها که نه می برند و نه می پرند
از آنان که درد دلشان را به درد شکمشان فروخته اند
از آنان که منتظرند محرم گردد یک مو زسر ... و از یاد برده اند
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا
از آنان که چوبه محمل و سر زینب را دیدند و منبر و منطق او را نه
از آنان که غنایم جنگی را در زمان صلح از شهدا می گیرند
از آنان که حضور همه کس را حس می کنند جز خدا
از آنان که از همه شرم می کنند جز خدا
از تمام شهوترانانی که عجوزه سه طلاقه امیر المومنین را تنگ در آغوش گرفته اند
از آنان که بازی می دهند
از آنان که بازی می خورند
از بازی ها! از بازی ها! از بازی ها!
اثری از سپهر...
منبع نهایی:ایران حامی